آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
دنياي كاغذي من
یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:, :: 14:1 :: نويسنده : ساحل دريا
مرگ من روزي فرا خواهد رسيد دربهاري روشن از امواج نور در زمستاني غبارآلود و دود يا خزاني خالي از فريادوشور مرگ من روزي فرا خواهد رسيد: روزي ازاين تلخ وشيرين روزها روز پوچي همچو روزان دگر سايه اي زامروزها،ديروزها! ديدگانم همچو دالانهاي تار گونه هايم همچو مرمرهاي سرد ناگهان خوابي مرا خواهد ربود من تهي خواهم شد از فرياد درد ميخزند آرام روي دفترم دستهايم فارغ از افسون شعر ياد مي آرم كه در دستان من روز گاري شعله ميزد خون شعر خاك ميخواند مرا هردم به خويش مي رسند از ره كه در خاكم نهند آه شايد عاشقانم نيمه شب گل بر روي گور نمناكم نهند بعد من ناگه به يكسو مي روند پرده هاي تيره ي دنياي من چشمهاي ناشناسي مي خزند روي كاغذ ها ودفتر هاي من در اتاق كوچكم پا مي نهد بعد من، باياد من بيگانه اي در بر آئينه مي ماند به جاي تار مويي، نقش دستي ،شانه اي مي رهم از خويش و مي مانم ز خويش هر چه بر جا مانده ويران ميشود روح من چون بادبان قايقي در افقها دور و پنهان ميشود مي شتابند از پي هم بي شكيب روزها و هفته ها و ماه ها چشم تو در انتظار نامه اي خيره مي ماند به چشم راه ها ليك ديگر پيكر سرد مرا مي فشارد خاك دامن گير خاك بي تو،دور از ضربه هاي قلب تو قلب من ميپوسد آنجا زير خاك بعدها نام مرا باران و باد نرم مي شويند از رخسار سنگ گور من گمنام مي ماند به راه فارغ از افسانه هاي نام وننگ
سلاااااااااااااااااااااام.................. به همگي خواننده هاي عزيز.................. من اين شعرو از ديوان فروغ فرخ زاد نوشتم و از اين به بعد هفته اي يك بار يكي از شعراشو مينويسم وبراتون ميذارم.
نظرات شما عزیزان:
سلام!خوبین؟من لینکتون کردم!شما هم لینکن کن!
![]() ![]()
|
|||
![]() |